خرق حجاب ظلمانی و نورانی توسط نماز
کلید مطلب آن است که صحنه قیامت در باطن این جهان موجود است، و مرحله ظهور آن مستلزم برچیدن بساط نظام کیهانی کنونی است که همراه آن، تاریخ رخت برمیبندد، و چیزی که منزه از زمان است، هماره موجود بوده و هست و خواهد بود؛ گرچه ما در قوس صعودی بعداً به او میرسیم، و اگر کسی با مرگ ارادی و پشتسر گذاشتن نشئه برزخ، هماکنون آن همه حجابهای نورانی را خرق کند، میتواند همه آن صحنهها را الآن ببیند، در حالی که دارای جسم است و همه شرایط جسمانی را داراست؛ چنانکه در «معراج» رخ داد؛ لذا نماز، نه تنها حرص و هَلَع را که حجابهای ظلمانیاند، برطرف میکند؛ ?إن إلانسن خلق هلوعاً ? إذا مسّه الشرّ جزوعاً ? و إذا مسّه الخیر منوعاً ? إلاّ المصلّین? [27]، بلکه سخاوت و شجاعت را که حجابهای نوریاند، برطرف مینماید؛ ?و یطعمون الطعام علی حبّه مسکیناً و یتیماً و أسیراً?.[28]
زیرا ارجاع ضمیر «حبه» به طعام، شرح حال «ابرار» است، نه حال «مقربین»، چون «ابرار» کسانیاند که غیرخداوند محبوب آنان هست، ولی آنها محبوب امکانی را نثار محبوب وجوبی مینمایند؛ ?لن تنالوا البرّ حتّی تنفقوا مما تحبّون... ? [29]، لیکن «مقربینِ» محض که خود روح و ریحان هستیاند، محبوبی غیر از خدا ندارند و ندانند؛ حتی توجه به ایثار و سخا را از میان برداشتند.
بنابراین، ضمیر «حبه» درباره «مقربین» به «حق» برمیگردد و هر دو معنا درست است، چون در طول هماند؛ آنگاه چهره ?إنّما نطعمکم لوجه الله... ?[30]. به خوبی جلوه میکند، و چون هرگونه کثرتی هماکنون هالک استوچیزی جز ?وجه الله? موجود نیست و نخواهد بود، رازداران و سرّدانان نماز، هم اکنون به این مرحله بار مییابند. ?طوبی لهم و حسن مآب?.
«سرّ نماز» در خرق همه حجابهای ظلمانی و نوری است و معنای «خرق» ندیدن است، نه نبودن، و خرق نهایی عبارت از خود را ندیدن است، نه نابود شدن، چون نابودی کمال نیست، بلکه ندیدن هنر است. سالک که به مقام فنای تام راه یافت، چیزی جز خدا نبیند؛ نه خود را و نه غیر را و نه ندیدن غیر را و نه دیدن حق را. در این حال، تمام حجابها خرق شد، مگر حجاب خدا دیدن که این قابل خرق نیست، چون نیستی است و نقص؛
آنچه نیک از خصایص قدم است ???? آنچه بد از خسیس عدم است
چون خود شهود حقْ تعیّن است، پس خداوند به کنه معروف نخواهدشد، و در نتیجه، کنه ذات معبودِ احدی قرار نمیگیرد، زیرا عبادت فرع معرفت است؛ وقتی که کنه ذات مشهود هیچ شاهدی نمیشود، معبود هیچ عابدی نیز واقع نخواهد شد؛ چنانکه امام خمینی در تعلیقه بر شرح فصوص قیصری چنین فرمودهاند: «فإنّ الحق بمقامه الغیبی غیرمعبود؛ فإنّه غیرمشهود و لا معروف، و المعبود لابد و أن یکون مشهوداً أو معروفاً، و العبادة دائماً تقع فی حجاب الأسماء و الصفات، حتی عبادة الإنسان الکامل، إلاّ أنّه عابد اسم الله الأعظم، و غیره یعبدونه حسب درجاتهم» [31]، و اصل این سخن را میتوان در نوشتارهای اصیل این فن مشاهده کرد؛ چنانکه در شرح فصوص قیصری آمده است: «و أمّا الذات الإلهیة، فحار فیها جمیع الأنبیاء و الأولیاء» [32]؛ وقتی همه انبیا در برابر ذات نامحدود الهی حیران باشند، دیگران یقیناً راه به کنه نخواهند یافت.
اکنون که روشن شد، مرز راز نماز کنه ذات خدا نیست، بلکه در پرده حجاب است، این سؤال مطرح میشود که خداوند درباره نحوه «تکلّم» خود با بشر فرمود: ?و ما کان لبشر أن یکلّمه الله إلاّ وحیاً أو من وراء حجاب أو یرسل رسولاً فیوحی بإذنه ما یشاء انّه علی حکیم? [33]؛ یعنی برای بشر امکان ندارد که مخاطب خدا شود، مگر از سه راه (منفصله مانعة الخلو)؛
یکم. راه وحی؛ یعنی بدون هرگونه حجاب.
دوم. از پشت حجاب؛ خواه حجاب شجر، چنانکه درباره موسای کلیم(علیهالسلام) واقع شد، خواه در حجابهای دیگر.
سوم. از راه فرستادن پیک.
مقتضای تقابل این راهها آن است که قسم اول بدون حجاب باشد؛ همان طور که درباره نزول برخی از آیات قرآنی آمده که شفاهاً دریافت شد؛ مانند دو آیه پایانی سوره بقره؛ بنابراین، حضور بدون حجاب و خطاب بیپرده و شهود بیحاجب میسر، بلکه واقع شده است؛ پس ذات حق مشهود و در نتیجه معبود میشود.
پاسخ این سؤال آن است که «حجاب»، مانند اضافه دو قسم است؛ قسم اول، حجاب بین دو چیز؛ همانند اضافه بین دو چیز، [و] قسم دوم، حجاب یکطرفه؛ مانند «اضافه اشراقی» یکطرفه که شیء سومی در وسط حاجب نیست، بلکه خود شیء در اثر داشتن تعیّن محدود، در حجاب است؛ یعنی همین تعین او حجاب میشود، و در آیه مورد استشهاد، گرچه مقتضای تقابل راههای یاد شده آن است که وحی بدون حجاب باشد، لیکن خود وحی در اثر تعینِ خاصِ به خود حاجب است؛ چه اینکه گیرنده وحی در اثر محدودیت مخصوص به خود محجوب میشود؛ وگرنه در این حال، بیگانهای وجود ندارد تا حاجب گردد، بلکه تعین هر چیزی حجاب همان شیء است؛ لذا سالک فانی در بوته فنا هم محجوب است، چون تعین او باقی است؛ گرچه مرئی او نیست.
بنابراین، محدوده سرّیابی نماز به کنه ذات خدا راه ندارد و باید آن را در اسما و صفات جستوجو نمود، و چون ذات حق بسیط محض است، نمیتوان گفت: انسانِ سالک ذات خداوند را به مقدار خود مشاهده میکند؛ همین که سخن از «حد» به میان آمد، پرده اسما و اوصاف آویخته میگردد؛ «...لایدرکه بُعد الهمم و لایناله غوص الفطن... »[34]. اوصاف الهی گرچه اکتناه پذیر نیست، ولی تعینپذیر است، ولی ذات حق هویتِ مطلقه لاتعیّنِ صرف است، نه وجود بشرط لا؛ همان طور که حضرت امام خمینی در شرح دعای سحر به آن اشاره کردهاند.[35]
اساس نماز بر «تسبیح» و «تنزیه» ذات حق شروع میشود و به آن نیز ختم میگردد، زیرا گذشته از تسبیحهای فراوان که در رکوع و سجود و رکعتهای سوم و چهارم ادا میشود، بیشترین ذکری که به عنوان افتتاح و به عنوان مقارن و همراه، و سپس به عنوان تعقیب نماز گفته میشود، همانا «تکبیر» است و «تکبیر»، گرچه نشانه «جمال» حق است، ولی «جلال» الهی در آن مستتر است، زیرا خود «تکبیر» عین «تنزیه» است، چون معنای «اللهکبر» این نیست که خداوند بزرگتر از اشیای دیگر است، بلکه معنایش این است که خداوند بزرگتر از توصیف است؛ گرچه به وصف کبریایی مطلق باشد، و این بزرگداشت از «توصیف»، همان تنزیهی است که از آیه ?سبحن ربّک ربّ العزة عما یصفون? [36] استفاده میشود، و چون از اذان و اقامه و تکبیرهای هفتگانه افتتاحی گرفته تا تکبیرهای سهگانه تعقیب نماز، خداوند تنزیه میشود، لذا نماز خود «تسبیح» خواهد بود، و از این جهت از آیه ?...و اذکر ربّک کثیراً و سبّح بالعشی و الإبکار? [37] و آیه ?فسبحن الله حین تمسون و حین تصبحون? [38] دستور به نماز استفاده شده است، که منظور از «تسبیح» در بامداد و شامگاه، همان نماز است، نه ذکر مطلق.
و اگر به مخلَصین (به فتح) اجازه توصیف حق داده شد، برای آن است که آن ذوات مقدسه، در اثر نیل به مقام «فنا» از خود سخن نمیگویند، بلکه با لسان حق توصیف مینمایند (در قرب نوافل) و حق به زبان آنها سخن میگوید (در قرب فرایض).
سیری در کتاب «سرّ الصلوة» حضرت امام خمینی(قدس سرّه)
جامعان بین «غیب» و «شهادت» میکوشند، همه آنچه را فهمیده یا یافتهاند، به جامعه بشری منتقل کنند؛ لذا گاهی در علوم نقلی، با استنباط از ظواهر دینی تدریس و تصنیف دارند و زمانی در علوم عقلی با استمداد از علوم متعارفه و مبادی تبیین شده آن، دراسه و کراسهای به یادگار مینهند، و گاهی نیز در مشاهدههای قلبی با استعانت از کشفهای اوّلی خطاناپذیر معصومان(علیهمالسلام)، وراثتی و رسالتی را به شاهدان انتقال میدهند، و اسوه سالکان خواهند شد.
یکی از چهرههای درخشان جمع بین غیب و شهود، استاد عالیمقام، حضرت امام خمینی(قدس سرّه) است که راقم این سطور، از مهرماه 1334 تا سال 1341ه.ش، افتخار شاگردی معظم له را داشته، و از دوران به یاد ماندنی مراحل تحصیلیم به شمار میآید.
اگر دهه پر برکت 1357 تا 1368ه.ش را درخشش نشئه شهادت ایشان بدانیم؛ چنان که هست، دهه مبارک 1347 تا 1358 ه.ق، حتماً فروغ نشئه «غیب» آن حضرت(قدس سرّه) خواهد بود، زیرا در این دهه، بسیاری از نفایس غیبی از انفاس قدسی ایشان، به نفوس سالکان مسلک صفا رسیده است، زیرا در سال 1347ه.ق شرح دعای سحر را مرقوم داشتند که در آن، بین «مشهود» و «معقول» و «منقول»، الفتی دلپذیر ایجاد کرد، و به تعبیر سزاتر، از هماهنگی آنها پرده برداشت:
سه نگردد بریشم ار او را ???? پرنیان خوانی و حریر و پرند[39]
و در سنه 1349ه.ق مصباح الهدایة إلی الخلافة و الولایة را نگاشت که در آن از چهره نگار خلافت محمدی(صلّی الله علیه وآله وسلّم)و ولایت علوی(علیهالسلام) غبار روبی نمود، و کیفیت سریان این دو نور را در عوالم غیب و شهود، با زبان رمز بیان داشت و همتایی، بلکه وحدت این دو را با لسان استعاره اثبات نمود:
أنا مَن أهوی و من أهوی أنا ???? نحن روحن حَلَلنا بدن
و در سال 1355ه.ق تعلیقه بر شرح فصوص قیصری و مصباح الأنس محمد بن حمزه فناری را به پایان رساند، و در دیباچه تعلیقه بر مصباح الانس، تاریخ تَتَلْمُذ مصباح را چنین مرقوم داشتند: «قد شرعنا قرائة هذا الکتاب الشریف لدی الشیخ العارف الکامل، استاذنا فی المعارف الإلهیة، حضرة المیرزا محمد علی الشاهآبادی الإصفهانی(دام ظله) فی شهر رمضان المبارک 1350ه.ق» و در سنه 1358ه.ق کتاب سرّ الصلاة را تصنیف فرمود و در آن (فصل پنجم از مقاله یکم و نیز فصل پنجم از مقدمه کتاب) از کتاب اربعین، و نیز در فصل دوازدهم از مقاله دوم، از کتاب مصباح الهدایة خود یاد کردهاند، و چون کتاب سر الصلاة برای خواص تدوین شد و دیگران از آن بهره نمیبردند؛ لذا کتاب آداب الصلاة را جهت فیض همگان مرقوم داشتهاند.
هماهنگی شریعت و طریقت و حقیقت از نظر امام خمینی(قدس سرّه)
کیفیت استنباط اسرار نماز از ظواهر احکام و آداب و شرایط و اجزا و ارکان و مقدمات و تعقیبات آن، نشان میدهد، تنها راه نیل به راز نماز، حفظ ظواهر آن است بدون تحجّر و جمود، زیرا ترک ظاهر انحراف از راه مستقیم است، و تحجر بر آن مایه خمود؛ یعنی همان فرقی که بین جسم (لا بشرط) و جماد (بشرط لا)، و نیز بین نامی (لا بشرط) و نبات (بشرط لا) است، همان امتیاز بین کسی که با حفظ همه احکام عبادت به حِکَم آن میرسد، و بین کسی که فقط بر احکام آن جمود میورزد، وجود دارد، و سرّ اینکه «جماد» بر انسان صادق نیست، ولی «جسم» بر او صادق است، و همچنین «نبات» بر او صادق نیست، لیکن «نامی» بر وی صدق میکند، آن است که انسان پویا و لا بشرط است، و در رهنِ جمادِ بشرط لا و نیز در گرو نباتِ بشرط لا نخواهد بود.
حضرت امامِ در تعلیقه بر شرح فصوص چنین میفرمایند: «طریقت و حقیقت جز از راه شریعت حاصل نخواهند شد، زیرا ظاهر راه باطن است...؛ کسی که چنین میبیند که با انجام تکلیفهای الهی باطن برای او حاصل نشد، بداند که ظاهر را درست انجام نداد و کسی که بخواهد به باطن برسد بدون راه ظاهر، مانند برخی از صوفیان عوام، او هیچ دلیلی از طرف خداوند ندارد».[40]
و درباره گرامیداشت سالکان واصل که جامع بین ظاهر و باطناند، در کتاب سر الصلاة چنین میفرمایند: «از امور مهمهای که تنبه به آن لازم است...، آن است که اگر کلامی از بعض علمای نفس و اهل معرفت دیدند...، بدون حجّت شرعی رمی به فساد... نکنند، و گمان نکنند، هر کس اسم از... مقامات اولیا... برد، صوفی است یا مروّج دعاوی صوفیه است...؛ به جان دوست قسم، کلمات نوع آنها شرح بیانات قرآن و حدیث است».[41]
مهمترین رکن معراج حقیقی دو چیز است
آنچه از نظر امام خمینی در این سیر معنوی مهم است، همانا دو رکن میباشد که یکی در باب «طهارت» حاصل میشود که سرّ آن «تخلیه» و سرّسرّ آن «تجرید» و... دیگری که رکن اعظم است، در باب نماز حاصل میشود که سرّ آن «تجلیه» و سرّ سرّ آن «تفرید» و... است،[42] و این راه را نیز راهیان قبلی در اسرارانویسی خود طی کردهاند. چون همان طور که وارد شده: «لا صلاة إلاّ بفاتحة الکتاب» [43]، به همان نسبت رسیده است که «لا صلاة إلاّبطهور».[44]
لذا رازیابی نماز بدون توجه به سرّ «طهارت» میسور نخواهد بود و چون اصل «طهارت»، مانند اصل «نیّت» و حضور قلب، در بسیاری از عبادتها، به طور لزوم یا استحباب معتبر است، با تبیین راز «طهارت» و تحلیل سرّ «نیت»، اسرار بسیاری از عبادتها روشن خواهد شد؛ لذا محور مبحث مقدمی کتاب سرّ الصلوة که حاوی فصول ششگانه میباشد، در کلیات رازیابی عبادت تدوین شد.
چون خصیصه رهبری و امامت در جان معظم له تعبیه شده بود، هرگز تفکر گروهی، اندیشههای عرفانی ایشان را رها نمیکرد، زیرا عرفان او سبب نجات جامعه از انزوا شد، نه آنکه مایه انزوای خود عارف گردد؛ لذا بعد از اینکه گفتار مرحوم شهید سعید ثانی را از کتاب اسرار الصلاة او نقل میکند، فوراً چنین استدراک میفرماید: «اینکه فرمودند: بهتر آن است که در بیت مُظلِم نماز کند، در غیر فرایض یومیه است که در جماعت مسلمین، خواندن آنها از سنن مؤکده است».[45]
انتخاب وقت فارغ برای عبادت، از ریشههای معتبر نیل به اسرار آن است؛ چنانچه در فصل ششم از مقدمه، و فصل نهم از مقاله یکم سرالصلوة آمده است؛ لیکن سند اصیل همه این گفتارها همان است که در «عهدنامه» امیرالمؤمنین(علیهالسلام) به مالک اشتر تدوین شده است؛ «مالکا! بهترین وقتها را برای تحکیم پیوند بین خود و خدایت قرار بده؛ گرچه در صورتیکه نیت خالص باشد و جامعه از آن کام سلامت یابد، همه کارها برای خدا خواهد بود».[46]
سرّ اباحه مکان نمازگزار و اقسام فتح
در فصل هشتم مقاله یکمِ کتاب سرّ الصلوة، در تبیین راز مباح بودن مکان چنین آمده است: «مادامی که... قلب در تصرف شیطان یا نفس است، معبدِ حق... مغصوب است، و به هر اندازه که از تصرف شیطان خارج شد، مورد تصرف جنود رحمانی شود، تا آنکه فتوحات ثلثه واقع شود، و سپس به اقسام سهگانه فتح (فتح قریب، فتح مبین، فتح مطلق)، به استناد آیات سورههای فتح و صف و نصر، و برداشت عرفانی خاص به خود پرداخته شده. منبع اصلی این استنباط عرفانی را میتوان در نوشتههای عرفانی سلف، نظیر تأویلات مرحوم مولی عبدالرزاق کاشانی یافت.
ایشان در آغاز تأویل سوره فتح چنین میفرمایند: «فتوح رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم)ثلاثة: أولها الفتح القریب... و ثانیها الفتح المبین... و ثالثها الفتح المطلق»،[47] و مرجع این اقسام همان آیههای سور مزبور است؛ گرچه در تشریح معانی «فتوح سهگانه»، اختلاف تعبیر یا تفسیر وجود دارد، ولی خطوط کلی آن همسان است.
سرّ تکرار تکبیر
مرحوم شیخ جعفر، صاحب کتاب قیّم کشف الغطاء که از فقهای نامدار و کمنظیر امامیه به شمار میآیند، سرّ تکرار تکبیر را در اذان چنین دانستند: «بار اول برای تنبیه غافل، و بار دوم برای تذکر ناسی، و بار سوم برای تعلیم جاهل، و بار چهارم برای دعوت متشاغل است... و راز تکبیرهای هفتگانه هنگام نیّت، همانا برطرف نمودن غفلت نمازگزار از انکسار و ذلت در پیشگاه خداوند است، و رقم هفت، اشاره به آسمانهای هفتگانه و زمینها و دریاهای... هفتگانه میباشد».[48]
گرچه تکبیر ظاهراً تعظیم بوده و از سنخ توصیف جمالی حق است، لیکن طبق تحقیق گذشته، بازگشت آن به تسبیح بوده و از شئون توصیف جلالی حق محسوب میشود. از طرف دیگر، گرچه تذکر به هر کدام از نعمتهای هفتگانه، مایه تعظیم خداست، لیکن آنچه از حدیث حضرت ابیابراهیم امام کاظم(علیهالسلام) در فصل چهارم از مقاله دوم کتاب سرّ الصلوة امام(قدس سرّه) آمده، استفاده میشود، این است که هر «تکبیر» در قبال برطرف شدن یک حجاب از حجابهای هفتگانه است؛ چنانکه رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم)وقتی به مقام ?...قاب قوسین أو أدنی? [49] رسید، یکی از حجابها برطرف شد، و آن حضرت(صلّی الله علیه وآله وسلّم)تکبیر گفت و کلماتی را که در دعای «افتتاح» است میگفت، و هنگامی که حجاب دوم برطرف شد، تکبیر گفت تا برطرف شدن هفت حجاب که هفت تکبیر گفته شد.
اینگونه از احادیث اهل بیت(علیهمالسلام)، به منزله قواعد عرفانی است که عرفا با اجتهاد تهذیبی و مجاهدت تزکیهای، فروع فراوانی را مشاهده مینمایند که نتیجه آن این است که هر «تکبیر»ی، خود تأسیس پایه جدیدی از سیر معنوی است، نه تکرار مایه گذشته؛ چنانکه در پایان سرّالصلاة چنین آمده است: «تکبیرات افتتاحیه برای شهود تجلیات است از ظاهر به باطن، و از تجلیات افعالی تا تجلیات ذاتی...، و تکبیرات اختتامیه برای تجلیات از باطن به ظاهر، و از تجلیات ذاتیه تا تجلیات افعالیه؛ چنانکه مرحوم قاضی سعید قمی، تکبیرهای پایان نماز را نتایج توحیدهای سهگانه میداند».[50]
سرّ تسلیم در پایان نماز
نمازگزار پس از رجوع از وحدت به کثرت، و از حق به خلق، و از محو به صحو، و از فنا به بقای بعد از فنا، همراهان خود را میبیند، و در جمع آنها حضور یافته، بر آنها سلام میکند، و نیز به عنوان سلام تودیع، بر انبیا و فرشتگان و معصومین(علیهمالسلام) سلام میفرستد. سپس وارد نشئه ملک میگردد، و چون تازه در جمع آنان داخل میشود، به آنها سلام میکند، زیرا در متن نماز، سرگرم مناجات با خالق بود: «المُصلّی یناجی ربه» [51]، و با «تسلیم» پایان نماز، سفر چهارم از اسفار چهارگانه خاتمه مییابد.[52]
صاحب الفتوحات المکیة را که بعد از وی هرچه در زمینه معارف و اسرار، به تازی و فارسی، یا نظم و نثر، تصنیف یا تألیف شده است، نسبت به نوشتار شیخ اکبر «چه شبنمی است که در بحر میکشد رقمی»، درباره سرّ سلامِ پایانی، لطیفهای است به یاد ماندنی که آن را مرحوم قاضی سعید قمی، به عنوان «قال بعض أهل المعرفة» [53]، بدون تعیین نام آن قائل نقل نمود. اصل کلام محی الدین در فتوحات چنین است: «سلام نمازگزار درست نیست، مگر آنکه در حال نماز از ما سوی الله غایب شده و با خداوند مناجات کند؛ هنگامی که از نماز منتقل میشود و موجودهای خلقی را مشاهده مینماید، چون غایب از آنها بود و تازه در جمع آنها حاضر میشود؛ لذا بر آنان سلام میکند، و اگر نمازگزار همواره با موجودهای خلقی بوده و حواس او متوجه مردم بود، چگونه بر آنها سلام مینماید، زیرا کسی که در جمع دیگران هماره حاضر است، به آنها سلام نمیکند و این نمازگزار، باید شرمنده شود، چون با سلام خود ریاکارانه به مردم نشان میدهد که من در نزد خدا بودم و تازه به جمع شما پیوستم...، و سلام عارف برای انتقال از حالی به حال دیگر است؛ یک سلام بر منقول عنه، و یک سلام بر منقول الیه... ».[54]
و از روایت عبدالله بن فضل هاشمی از حضرت امام صادق(علیهالسلام) استفاده میشود که سلام نشانه ایمنی است؛ هم از طرف سلام کننده و هم از طرف جواب دهنده، و همین نشانه در پایان نماز، به منظور تحلیل کلام آدمی که با «تکبیرةالإحرام» حرام شده بود، و به قصد در امان بودن نماز، از چیزی که او را تباه کند، قرار داده شد، و سلام اسمی از اسمای خداست، و از طرف نمازگزار، بر دو فرشته موکل خدایی فرستاده میشود.[55]
و الحمد لله ربّ العالمین
قم، دهم ماه مبارک 1410
17 فروردین 1369
عبدالله جوادی آملی
[1] ـ سوره آل عمران، آیه 7.
[2] ـ سوره شوری، آیه 51.
[3] ـ سرّ الصلوة، ص 11.
[4] ـ سرّ الصلوة، ص 54.
[5] ـ سوره حجر، آیه 99.
[6] ـ اسرار الحکم، ص527.
[7] ـ سوره مزّمّل، آیات 6 ـ 7.
[8] ـ سورهسراء، آیه 79.
[9] ـ بحار الانوار، ج75، ص380.
[10] ـ اسرار الحکم، ص497.
[11] ـ بحار الانوار، ج73، ص267.
[12] ـ سوره یونس، آیه 32.
[13] ـ سوره مائده، آیه 26.
[14] ـ التوحید، ص308.
[15] ـ نهج البلاغه، حکمت 77.
[16] ـ مصباح الهدایه، ص207.
[17] ـ سوره جنّّ، آیه 9.
[18] ـ سوره بقره، آیه 125.
[19] ـ سوره یوسف، آیه 31.
[20] ـ اسرار الحکم، ص528.
[21] ـ همان، ص508.
[22] ـ سوره آل عمران، آیه 7.
[23] ـ سوره شوری، آیه 51.
[24] ـ سوره نحل، آیه 103.
[25] ـ «و لاحظته فصعق لجلالک فناجیته سرّاً... »؛ مفاتیح الجنان، مناجات شعبانیه.
[26] ـ سوره غافر، آیه 16.
[27] ـ سورهمعارج، آیات 19 ـ 22.
[28] ـ سوره انسان، آیه 8.
[29] ـ سوره آلعمران، آیه 92.
[30] ـ سوره انسان، آیه 9.
[31] ـ تعلیقه حضرت امام بر شرح فصوص قیصری، ص116.
[32] ـ شرح فصوص قیصری، ص69.
[33] ـ سوره شوری، آیه 51.
[34] ـ نهج البلاغه، خطبه 1.
[35] ـ شرح دعای سحر، ص125.
[36] ـ سوره صافات، آیه 180.
[37] ـ سوره آلعمران، آیه 41.
[38] ـ سوره روم، آیه 17.
[39] ـ دیوان هاتف اصفهانی.
[40] ـ تعلیقه حضرت امام بر شرح فصوص قیصری، ص201.
[41] ـ سرّ الصلوة، ص 29.
[42] ـ همان، ص 39.
[43] ـ مستدرک الوسائل، ج4، ص158.
[44] ـ من لا یحضره الفقیه، ج1، ص33.
[45] ـ سرّ الصلوة، ص 25.
[46] ـ نهج البلاغه، نامه 53.
[47] ـ تأویلات، ج2، ص505 ـ 606.
[48] ـ کشف الغطاء، ص 293، خاتمة فی بیان أسرار الصلاة.
[49] ـ سوره نجم، آیه 9.
[50] ـ اسرار العبادات، ص121.
[51] ـ بحار الانوار، ج68، ص215.
[52] ـ سرّ الصلوة، ص 74.
[53] ـ اسرار العبادات، ص119.
[54] ـ الفتوحات المکیة، ج1، ص432.
[55] ـ وسائل الشیعه، ج 6، ص 418.